

خُـــدایــــآ عِشــــقَــــمـــو بِـــه عِـــشـــقِــــش بِــــرِســـون.....آمـــــیـــن

خوش به حال همه اونایی که ولنتاین یکی رو داشتن که بهش تبریک بگه و واسش هدیه بگیره....و .....سلامتی همه اونایی که ولنتاین امسال رو تنها بودن...


غمگینــم ...
مثله عکسـی در اعلامیــــه ی ترحیـــــم !
کـــه " لـــبخنــدش " ..
دیگــران را " مـی گــریـانـد " ...!


نــه التماسـ می کنـم
نـه خیره خیـره نگــاهتــــ
فقـط آهـ می کشـم و سکــوتــــ میکنـــم
همینــــ آهـ برای تمــام زندگیتــــ کافیستـــــ


تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقاقِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند ...


تـو میـرَوے وَ اینـْـهـآ میــمــانـَنـْב تــآ اَبـَـב
یـِـکـْـ بــُغـْـضــِ لـَـعْــنـَــتــے یـِـکـْــ آهْـ
و یـــِـکـْـ سـُـوآلـِـ بـے جـَـوآبـْــ
هـَـنــوزْ گـآهــے בِلـَـتـْـ بـَـرآیـَـمـْـ تــَـنـْـگـْـ مـیـشَــوَבْ ؟؟


به چشمهایی ...
که چیزی جز تـــــــــــــــ♥ــــــــــو را نمیپرستند .......
چه بگویم ..........؟؟!!
حالا که رفته ای ....


گـ ــآهــے دلـ ــمــ میخــ ـــوآهــ ـــد
کسـ ـے
حـ ـآلـ ـمــ رآ بهــ ــمــ بزنـ ـد !! ،
تـ ــآ خـ ـوشـ ـے هـ ـآ
در دلــ ــمــ
تــــہ نشــ ـیـלּ نــ ــشود ....


یک مشت خاطره
جوانه میزند هر شب
از بالشتی که سنگین شده از اشکهایم …


اسمش نه عشق است نه علاقه; نه حتی عادت..............حماقت محض است
منتظر
کسی که دلش با تو
نیست باشی................:!!!!!!!!!!!!!!


بی خیال است....
خیلی بی خیال......
همان کسی که تمام خیال من است......


چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !!!!!!


گــــــاهی
احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام. . .
خستـــــــه اش کرده ام. . .
خودش هم نمی داند


مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ !!
.
.
.
.
خدايـا . . .
.
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
.
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی . . .
.
.
.
مـگــه نــه ؟؟؟




پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…


مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ،
رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود،
روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود


بخاطر تمام دلواپسی هام ، برای تسکین دل بیقرارم ،
برای تیمار زخم هایم ،
برای خشک کردن چشم های خیس لحظات انتظارم ،
برای باور صداقت و زدودن سیاهی اعتماد ،
برای روشنی کوره راه زندگیم ...
برای لمس خوشبختی و فریادی از ته دل ،
برای شکستن قلم تقدیروتفکر منجمد انسانها ،
برای فرو ریختن نمیشودها و شکستن حصاردل ،
بهـــــــانه ایی شو و بیـــــــا


بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری
غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر


پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او


پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او


از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...


مـــی تــَوانَـــمـــ اَنـــدَکـــی با تــو خَلوَتـــ کُنَمـــ؟؟؟
قـــول مـــی دَهَمـــ بیشتـــَر از چــَند لَــحــظهـــ وَقـــتــَتـــ را نَگـــیرَمــــ!
گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر...
بیا
بیا نــَزدیکـــ تر...
"من خستـــهـــ اَمـــ"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟


چه لحظه درد آوری ....
وقتی میپرسه:
خوبی؟
اشک تو چشات جمع میشه......
...پنج خط تایپ میکنی ..........
ولی به جای send ..
همه رو پاک میکنی و اجبارا مینویسی:
خوبم مرسی تو خوبی؟


با دستای ظریفش رو سینهی ستبر مردش میكوبه و
مرد آروم بغلش میكنه،
...
نزن گلم دستای خودت درد میگیره...


همه گفتن: عشقت داره بهت خیانت میکنه
گفتم: میدونم
گفتن: این یعنی دوست نداره ها!!!!!
گفتم: میدونم
گفتن: احمق یه روز میزاره میره تنها میشیا
گفتم: میدونم
گفتن: پس چرا ولش نمیکنی؟
گفتم: این تنها چیزیه که نمیدونم


بـه گــوش خـُـבا برسـانيــב
حــَـوّاے ايـن آבمـ سالـــهاستـــ کـه رَفتــه اَستـــ..
ايــن آבمـ تـَـنــها رـآ بــَـرگـرבانــב پيــش خوבش
بـِـهشتـَـش رـآ نمـے خواهـَــב
بـه جَـهنــمـش همـ راضــے..
هـَـر جايــے بــاشـَـב بـه جـز ايــن בنيــا
ايـن בنيــا زياבے بوے ... گرفتـــه اَستـــ...


تو را به خدا سپردم
خودم را به دلتنگی هام
خدا خودش می داند چطور مواظب تو باشد …
دلتنگی هایم هم خوب بلدند چطور تو را هی به یاد من بیاورند !!!


سکوت مي کنم
به احتـــرام
آن همه حرف
که در دلم مـــرد


شـــــــاید بپرســــی از خودت : کجـــــامُ در چه حالیَـــــم ؟!
برای دلخــــوشیت میگم : خوش باش عــــزیـــزم ، عالیَـــــم ...
امّـــا حقیقت این ـه که بدون ـه تو شکستــــــه ام ... !
رو مَـــــرز ـه مرگــــُــ زندگـــــی بدون ـه تو نشستــــــه ام ...


قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
و این سرنوشت سادگیست


مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم

h@Nn@n |